تولد حضرت ابوالفضل(ع)

یکبار به مدت زیادی شهید پیدا نکردیم. روز سوم شعبان بچه‌ها توقع داشتند حتماً شهید پیدا کنیم؛ ولی آنروز هیچ شهیدی پیدا نکردیم. روز چهارم شعبان از صبح تا ظهر جستجوی بچه‌ها نتیجه‌ای نداد. در آن روز که روز تولد حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) بود، توسلی کردم، عرض کردم: آقا بعد از این همه مدت این مقر هم که به نام شماست عنایتی کنید تا ما شهدا را پیدا کنیم.

درست وقت ناهار بود سربازی را دیدم که بچه شاهرود بود و در کار آشپزی و نانوایی تبحر داشت. دیدم کیکی در دستش است گفتم این چیست، گفت کیک تولد، گفتم تولد کی، گفت تولد حضرت ابوالفضل(ع)، یک مقدار از کیک را خوردم. با بغض رو به کربلا کردم و گفتم ای آقا! توی این بیابان این طرف و آن طرف دشمن، 110 کیلومتر با شهر فاصله داریم این بچه‌ها به عشق شما کیک پخته‌اند، پس باید به آنها عیدی بدهی.

لازم به ذکر است ما در آنجا فر نداشتیم چهار حلبی را کنار هم گذاشته‌ بودیم و داخلش آتش روشن می‌کردیم و بوسیله آن غذا طبخ می‌کردیم. بچه‌ها بعد از ظهر رفتند و سه شهید پیدا کردند، از آن شب تا شب نیمه شعبان جمعاً 11 شهید پیدا کردیم از جمله شب میلاد امام زمان(عج) که سه شهید پیدا کردیم که سربندهایشان این عبارت بود یا مهدی ادرکنی(عج)، یاصاحب‌الزمان و ...

این سربندها را بچه‌ها به عنوان یادگار نگه داشتند البته تمام شهیدان را بوسیله تجهیزاتشان دفن می‌کردند در روایات هم آمده است که: «ذَمّلوهم بثیابهم» اینها را با لباس‌های‌شان دفن کنید. این شهدا فردا با همان لباس و تجهیزات محشور می‌شوند.

خلاصه بعد از مدتی 3 جانباز دو چشم نابینا با عده‌ای از اهل قلم و شعر و شاعری آمدند طلاییه. آنها گفتند چه چیز دارید که به ما هدیه بدهید. سه سربند شهداء را که در شب نیمه شعبان پیدا کرده بودیم به آنها هدیه نمودم و به آنها گفتم این مال شماست گفتم این جسم رفت و تجهیزات رفت؛ ولی این سربند را شهداء برای شما نگه داشته‌اند تا شما در چنین روزی بیائید اینجا.

یادم می‌آید گاهی شهدا را پیدا می‌کردیم در حالی که قمقمه‌هایشان پر از آب بود مانند بچه‌های گردان امام محمد باقر(ع)کاشان که به عشق ابوالفضل(ع) همه تشنه شهید شده بودند. البته ناگفتنی های دیگری هم وجود دارد که ان شاءالله در فرصت دیگری گفته خواهد شد      

راوی سردار باقرزاده

.

اولین آتشبار سنگین توپخانه عراق

درفاصله ماه مه 1980-اردیبهشت59-اولین آتشبارسنگین توپخانه به سوی مرزهای جمهوری اسلامی ایران به حرکت درآمد اما قبل ازاین تاریخ وبراساس توافقنامه الجزایر ،هیچ گونه نیرو وتجهیزاتی جز نیروهای مرزی تابع وزارت کشور ویا ژاندارمری ایران در مناطق مرزی استقرار نیافته بود.

واقعیت این است که نیروهای مرزی معمولا سلاح یا آتشبار سنگین در اختیار ندارند بلکه فقط به خمپاره اندازها ودیگر سلاح های سبک ومیان برد مجهز هستند.

معراج شهدای اهواز(91/6/25)

ادامه نوشته

اولین بهانه عراق برای رویارویی

یکی از حوادث جدی که در وخیم شدن رابطه ایران وعراق نقش جدی را ایفا نمود،حادثه دانشگاه مستنصریه- حمله به جان طارق عزیز بود.

دراول آوریل 1980 فردی به نام «سمیرنورعلی»که بنا به اظهارات رژیم عراق ،ایرانی الاصل است باپرتاب بمب به سوی طارق عزیز عضوشورای فرماندهی عراق ومعاون نخست وزیرعراق ،اورا مجروح وتعدادی از دانشجویان رابه هلاکت رساند.

فرد مورد نظر باتیراندازی محافظان طارق عزیز کشته شد.درآن روز صدام که دریکی از شهرهای نزدیک به مرز ایران بود باشنیدن خبرفوق،در سخنرانی خوداعلام کرد:«مادست های هرکسی راکه بخواهد به طرف عراق دراز شود قطع می کنیم»بنابر تحقیقات پلیس امنیتی عراق مشخص شد ضارب یکی از اعضای حزب الدعوه عراق بوده است.

هرچند رژیم بعث عراق ،این موضوع رابهانه ای برای آغاز جنگ توجیه کرده است اما بی شک زیاده خواهی وتوسعه طلبی صدام را می توان ازدیگر عوامل آغازجنگ عنوان کرد.

شعر زيباي حضرت امام خامنه اي براي امام زمان (عج)

دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است
جان را هواي از قفس تن پريدن است

از بيم مرگ نيست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسيدن است

دستم نمي رسد که دل از سينه برکنم
باري علاج شکر گريبان دريدن است

شامم سيه تر است ز گيسوي سرکشت
خورشيد من برآي که وقت دميدن است

سوي تو اي خلاصه گلزار زندگي
مرغ نگه در آرزوي پرکشيدن است

بگرفته آب و رنگ زفيض حضور تو
هرگل دراين چمن که سزاوار ديدن است

با اهل درد شرح غم خود نمي کنم
تقدير قصه دل من ناشنيدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزي (امين) سزا لب حسرت گزيدن است

بقیه ا... ، امروز جمعه است

بقیه ا... ، امروز جمعه است ، روز موعود ، روز فرا رسیدن ، از راه رسیدن و دل های هزاران عاشق را مزین کردن ، آرزوی هر پیر و جوانی ، خرد و کلان ، دیدن چهره ی نازنین توست . ای کاش می شد ، همچون پرستو های عاشق ، در دل تاریک شب پرواز کرد ، ای کاش می شد در کویر سینه ها آلاله ها را کاشت و درمیان شوق هستی با دل های دیوانه ساخت و ای کاش می شد مهربانی را به قدر ارزانی در میان عاشقان زندگی ، از ورای ابرهای تیرگی ، بر فراز خانه ها پرواز داد.

چشم های منتظر

سلام بر چشم های منتظر ،سلام بر مادران چشم انتظار

اولین اقدام عراق قبل از دفاع مقدس

اولین اقدام صدام قبل از آغاز جنگ تحمیلی،اعزام ستون پنجم خود برای اقدامات تخریبی به شهرهای مختلف ایران به ویژه نقاط مرزی مانندخرمشهر،آبادان واهواز بود.همچنین از اوایل سال1358هزاران ایرانی تبعه عراق را از جوار اماکن متبرکه نجف،سامرا،کربلاوکاظمین به طرز رقت انگیزی اخراج واموالشان را مصادره نمود.

درهمین راستا درچنین روزی رژیم بعثی عراق که خودرابرای حمله وسیع وسراسری به ایران آماده می کرد عده بی شماری از ایرانیان مقیم این کشور را به وسیله کامیون ها تامرز منتقل وآنها را با وضعیت اسف باری رها نمود.

صادق آل مصطفی

پرپر گل گلزار حقایق گردید

خونین دل بلبل چو شقایق گردید

شد حال جهانیان دگرگون یا رب

تا زهر جفا به کام صادق(ع) گردید

* * * * * *

 

امروز غبار تیره بر چهره نشست

دل‌های تمام شیعیان باز شکست

شد هاله غم به ماه شوال پدید

تا صادق آل مصطفی رفت ز دست

عباس عنقا



صندلی خالی ریاست بنیاد حفظ آثار در آستانه بزرگترین رزمایش فرهنگی

حماسه و مقاومت - دفاع مقدس
شماره : 13910620000512
91/06/20 - 11:58
صندلی خالی ریاست بنیاد حفظ آثار در آستانه بزرگترین رزمایش فرهنگی

خبرگزاری فارس: در آستانه هفته دفاع هستیم و بنیاد باید بزرگترین رزمایش دفاع مقدس را در کشور اداره کند؛ اما رئیس جدید به علت مشغله کار قبلی، هنوز در بنیاد مستقر نشده است؛ پس علت عجله برای تعویض ریاست بنیاد حفظ آثار چه بود؟

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، حماسه رزمندگان اسلام و مردم در هشت سال دفاع مقدس بزرگترین رویداد تاریخی،‌ فرهنگی و سیاسی و فراموش نشدنی است که اشاعه این فرهنگ و پرداختن به این گنجینه، نه تنها امنیت ملی را تضمین می‌کند بلکه می‌تواند فرهنگ مقاومت اسلامی و جهاد دفاعی را به ملت‌های دیگر که سی ‌و سه سال بعد از انقلاب اسلامی بیدار شدند، منتقل کند و چراغ هدایتی برای پیروز‌ی‌شان باشد.

این روزها در آستانه سی‌ و دومین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هستیم، در حالی هفته دفاع مقدس را پاس خواهیم داشت که هنوز صندلی ریاست متولی اصلی این رزمایش بزرگ فرهنگی در عرصه بین‌المللی، خالی است چرا که رئیس جدید بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس که از ابتدای شهریور ماه به صورت رسمی معرفی شد، به دلیل مشغله در کار قبلی، هنوز معاونت اجتماعی نیروی انتظامی را بر عهده دارد و برنامه‌های بزرگداشت هفته دفاع مقدس بدون استقرار وی در جایگاهش قرار است، اجرا شود.

ظاهراً برگزاری مراسم هفته ناجا برای مسئولان آن، به قدری مهم بوده که حاضر نشدند نیروی خود را قبل از اتمام برنامه‌های هفته نیروی انتظامی رها کنند اما هفته دفاع مقدس برای مسئولان ستاد کل کمرنگ بوده که در آستانه هفته دفاع مقدس مسئول بعدی را که درگیر هفته نیروی انتظامی است، معرفی کرده و با عجله سردار باقرزاده را که ریاست این بنیاد را بر عهده داشت، تودیع کردند.

در ادامه می‌توان به این موضوع اشاره کرد که مدیر جدید بنیاد شاید حتی فرصت اعلام برنامه‌های دفاع مقدس را نداشته باشد. به طوری که وی در همایش اساتید دفاع مقدس ضمن تأکید بر اینکه به دنبال مردمی کردن دفاع مقدس و تحولات رو به تعالی هستیم، اعلام کرد: «دفاع مقدس فقط متعلق به اقشار نظامی نیست بلکه متعلق به تمام مردم است». وی همچنین قرار است در رأس اعلام برنامه‌های هفته دفاع مقدس حضور نداشته باشد و چون گفته است: «اصغر آب‌خضر دبیر کل شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی که برنامه‌های دهه فجر را بیان می‌کند، اعلام برنامه‌های هفته دفاع مقدس را هم برعهده خواهد داشت».

مگر دبیر کل شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در بنیاد مسئولیتی دارد که باید کنفرانس خبری را برگزار کند؟ آیا وی تبعات برگزار نشدن احتمالی برخی برنامه‌ها را بر عهده خواهد گرفت؟ چرا که قطعاً فرد مصاحبه شونده پاسخگوی برنامه‌هاست!

اگر مشغله کاری رئیس جدید بنیاد حفظ آثار در معاونت اجتماعی نیروی انتظامی این قدر زیاد بود، چرا برای انتخاب وی این همه عجله شد؟ آیا نمی‌شد این تغییرات بعد از اعطای درجه به سردار سرتیپ دوم کارگر و بعد از برگزاری برنامه‌های بزرگداشت هفته دفاع مقدس و هفته نیروی انتظامی انجام شود تا مدیران مربوطه نظارت کافی بر کارهای فرهنگی دفاع از ارزش‌ها داشته باشند؟!!

یادمان شهدای هویزه

حاجی!

یادمان شهدای هور

یادمان شهدای هور(محل کشف پیکر مطهر سردار شهید علی هاشمی )


قیام17شهریور

 

17 شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای 17شهریور مکرر شهدای کربلا و مخالفان ملت‌ها مکرر یزید و وابستگان او هستند. امام خمینی (ره)

با گسترش دامنه انقلاب و تظاهرات مردمی در شهرهای مختلف دولت جمشید آموزگار مجبور به استعفا شد و محمدرضا شاه، جعفر شریف امامی را که از سران فراماسونری و 15 سال رییس مجلس سنا بود به قصد کنترل اوضاع ، مأمور تشکیل کابینه جدید کرد. رژیم شاه با این تغییر و تحول و اعلام سیاست آشتی ملی و احترام به روحانیت، سعی داشت اوضاع را کنتر ل کرده و از خشم و نفرت عمومی بکاهد؛ اما، هوشیاری حضرت امام خمینی (ره)‌ باعث شد که ایشان طی پیامی خطاب به ملت ایران نقشه رژیم را رسوا و مردم انقلابی را بیش از پیش آگاه و خروشان نمایند. به این ترتیب در 13 شهریور 1357 که مصادف با روز عید فطر بود راهپیمایی تاریخی و عظیمی برپا شد. این تظاهرات در روز 16 شهریور ماه بار دیگر تکرار شد و در بین مردم اعلام شد که صبح روز بعد، یعنی 17 شهریور ماه در میدان و خیابان ژاله (شهدا) تجمع صورت خواهد گرفت.

در اولین ساعات جمعه 17 شهریور ماه، رژیم شاه توسط ارتشبد غلامعلی اویسی فرماندار نظامی تهران اعلام حکومت نظامی کرد؛ اما مردم در میدان ژاله (شهدای کنونی)‌ تجمع کردند و ناگهان با دیدن تانک‌ها و زره‌پوش‌های نظامی و مأموران مسلسل به دست حکومت نظامی غافلگیر شدند. مأموران مسلح پس از چند بار اخطار از زمین و هوا جمعیت را ناجوانمردانه هدف رگبار قرار دادند و مردم بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند. عده زیادی از مردم در این روز توسط دژخیمان رژیم به شهادت رسیدند، اما این حادثه نقطه عطفی جهت افزایش خشم و اعتراض عمومی مردم و رسوایی بیش از پیش رژیم گردید و در تاریخ ننگین ستم‌شاهی به عنوان جمعه سیاه و جمعه خونین برای همیشه باقی ماند.

علمدار تفحص

متن زیر به صورت اختصاصی در پیشواز مراسم پاسداشت مجاهدت های خاموش سردار خاکی پوش نسل خاکریز، علمدار تفحص «سیدمحمد باقرزاده» نوشته شده و ان شاء الله قرار است در جمع دوستان حزب الله، توسط فرزند یکی از شهدای والا مقام تفحص خوانده شود. این مراسم که تمام هزینه های مادی و معنوی اش به صورت خودجوش توسط عاشقان عرصه تفحص تامین شده، روز جمعه 24 شهریور 1391 از نماز مغرب و عشاء در کهف الشهدای ولنجک برگزار می شود


ادامه نوشته

ای جان عاشق

دیرآمدی ای جان عاشق         بی چتروبارانی ازاین باد

ای تکه تکه روح معصوم          ای تاروپود رفته از یاد

دیر آمدی  تاقد کشیدم            با خاطراتی با تودر سر

پنهان شدی درخاک شاید       خاک از تن توجان بگیرد

تادشت تنها باشد وابر            دلشوره ی باران بگیرد

امروز دست آشنایی              بیرون کشید از عمق خاکت

کم کم بیاد خاک آمد               انگشتر ومهر وپلاکت

درشهرمی پیچد دوباره          بوی گلاب واشک وشیون 

تا شیشه عطر تنت را            ازخاک بیرون می کشم من

این ریشه های ماند ه درخاک       دلشوره ی طوفان ندارد

پایان این افسانه ها  کو              افسانه ها پایان ندارد

معراج شهدای اهواز(91/6/12)

ادامه نوشته

همسنگر

توکه همیشه با منی،ما عمریه همسنگریم

بندای پوتینتو ببند،باید همین امشب بریم

آتیش می باره ولی،شاید بشه پرواز کرد

باید همین امشب بریم،این راهو بایدباز کرد

باید ازاین میدان مین،بایداز این طوفان گذشت

ما  باهمیم حتی اگه، امشب یکیمون برنگشت

ماقول دادیم یادته،ازقولمون دست بردار

اگر نیودم رفیق، سنگرمو خالی  نذار

بال درمیارم از خوشی،وقت پریدن رسیده

پروانه تومیدان مین بالشو از دست نمیده

توآسمونم تا ابد،من پامو پس نمی کشم

من با توام حتی اگه،با تونفس نمی کشم

سنگرمو خالی نذار ،بمون ومردونه بجنگ

برای خاکت وطنت،برای این خونه بجنگ

پشت توهستم مثل کوه،پای تو هستم من یکی

بامن بمون بامن بخون،خدایکی وطن یکی

مفقودین

بسم الله الرحمن الرحیم


مفقودین عزیز محور بیکران دریای خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای

دون درحسرت مقام والایشان در حیرتند.«امام خمینی رضوان الله تعالی علیه»

خاطرات مقام معظم رهبری از شهید کاوه

خاطرات مقام معظم رهبری از شهید کاوه 

خوب است من از برادر، شهيد عزيزمان محمود كاوه ياد كنم كه من او را از بچگي اش مي شناختم . پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگي مسجد امام حسن(ع) بود كه بنده آنجا نماز مي خواندم و سخنراني مي كردم؛ دست اين بچه را هم مي گرفت و با خودش مي آورد .من مي دانستم كه همين يك پسر را دارد. پدرش را هم قاعدتا برادرهاي مشهدي مي شناسند، از همان وقتها همين جوري بود پرشور و بي محابا در برخورد ، گاهي حرفهاي تندي هم مي زد كه در دوران اختناق، آنجور حرفي را كسي نمي زد. اين بچه آن جوري توي اين محيط خانوادگي پرشور و پرهيجان تربيت شد .خوراك فكري او از دوران نوجواني اش ـكه شايد آن سالهائي كه من مي گويم ، ايشان مثلا دوزاده و سيزده سال شايد هم چهارده سال بيشتر نداشت ـ عرابت بود. از مطالب مسجد امام حسن (ع) كه اگر از شما ها برادرهاي آنوقت بودند مي دانند كه چه سنخ مطالبي بود و مي شود فهميد ديگر از نوارها و از آثار آن مسجد كه چه جور مطالبي بود . در يك چنين محيط فكري اين جوان تربيت شد و جزو عناصر كم نظيري بود كه من او را در صدد خودسازي يافتم . حقيقتا اهل خودسازي بود . هم خود سازي معنوي ،اخلاقي و تقوائي و هم خود سازي رزمي. در يكي از عملياتهاي اخير دستش مجروح شده بود كه آمد مشهد؛ مدتي هم که اينجا در بيمارستان بود، مدت كوتاهي است، ظاهرا بعد برگشت مجددا جبهه. تهران ،‌آمد سراغ من ، من دیدم دستش متورم شده است؛ بنده نسبت به كساني كه دستشان آسيب ديده حساسيت دارم ، فوري پرسیدم دستت درد مي كند؟ گفتش كه نه . بعد من اطلاع پيدا كردم كه برادرهاي مشهدي كه آنجا هستند، گفتند كه دستش شديد درد مي كند؛ او حتي درد را كتمان مي كرد و نمي گفت . اين مستحب است كه انسان حتي المقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد. يك چنين حالت خودسازي ايشان داشت . يك فرمانده بسيار خوب بود از لحاظ اداره ی واحد خودش كه تيپ ويژه ی شهداـ فكر مي كنم حالا لشكر شده ، آنوقت تيپ بود يك واحد خوب بودـ جزو واحدهاي كار آمد محسوب مي شد و به اين عنوان ازش نام برده مي شد. خود او هم در عملياتهاي گوناگوني شركت داشت و كار آزموده ی سميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم اداره ی واحد ، مديريت قوي ،‌دوستي و رفاقت با عناصر لشكر و از لحاظ معنوي ، اخلاقي ، ادب ،‌تربيت و توجه يك انسان جوان ولي برجسته بود . اين هم يكي از خصوصيات دوران ماست كه برجستگان هميشه از پيران نيستند؛ آدم، جوانها و بچه ها را مي بيند كه جزء چهره هاي برجسته مي شوند . رهبان اليل و استون النهار غالبا تو همين بچه ها وتوی همين جوانهاست . ما نشسته ايم از دور داريم نگاه مي كنيم، حسرت مي خوريم و آرزو مي كنيم . كاش برويم توي محيط آنها ،‌ كمتر وقتي است كه بنده همين حالا ها دلم پرواز نكند به سمت محفل سنگر نشينان ، آنجا انسان ساخته مي شود و اين جوانها خوب ساخته شده اند  و شهيد كاوه حقيقتا خوب ساخته شد . البته من در مشهد و در كل سپاه، عناصر برجسته زياد سراغ دارم، حقا و انصافا چهره هائي را من سراغ دارم كه  اخلاقيات و خصوصيات اينها را كه مشاهده مي كند، از نزديك حالات عرفا و سالك بزرگ برايش تداعي مي شود، نه حالت نظاميان بزرگ ، از نظامي گري فراترند اگر چه در نظاميگري هم انصافا چيره دست و نيرومندند

.

سالگردشهادت سرلشکرشهید محمود کاوه


سالروز شهادت سردار سرلشکرشهیدمحمودکاوه   

فرمانده لشکرویژه  شهدا گرامی باد

وداع

چراآنقدر نگاهت بی قراره

چرااین خونه آرامش نداره

نمی ذارم که چشمات خیس باشه

دارم میرم که حالت رو به راه شه

شکسته این دل غمگین تنگم

دارم میرم با یه دنیا بجنگم


جدایی از تو سخته اما می رم

می رم تا خنده هاتو پس بگیرم

حلالم کن اگرکه  گریه کردم

دعا کن کم نیارم برنگردم

از امشب با خیالت همنشینم

دعاکن خوابتو هر شب ببینم

نمی دونی که قبل از رفتن من

چه مردایی که رفتن برنگشتند

چشای خیلیا ازعشق تر شد

دلاشون به خدا نزدیکتر شد

منم باید برم طاقت ندارم

دیگه خواب خوش وراحت ندارم

توهم هرشب بشین ماهو نگاه کن

برای حال وروز من دعا کن

توی لشکر که لبریز غروره

بامردی که نگاهش مثل نوره

کنار هم توی دنیای دیگه

یه روز دنیا به ما تبریک میگه

شاعر:سیدمحمدکاظمی

 

شهیدنظرمی کند به وجه الله

شهید نظر می کندبه وجه الله


اعتراف نامه اي به شهيد

 

اعتراف نامه اي به شهيد

سلام و درود خدا بر تو اي شهيد

سلام بر تو که جان گرامي ات را در راه خدا و عشق به دين و وطن ، بي درنگ فدا نمودي .

درود بر تو که دل از همه رنگهاي دنيايي بگسستي و سوار بر اسب راهوار هدايت در جاده ي نور به سوي معبود شتافتي بدون آنکه لحظه اي ترديد به دل راه دهي


ادامه نوشته

بوی یار


امام مهدى، عليه‏السلام، در بيان شهيد آوينى:

ما پيروان راه هزاران ساله انبيا هستيم و به عهد ازلى خويش با آفريدگار متعال لبيك گفته ‏ايم و براى تحقق آن عصر موعود، عصر عدالت و حاكميت احكام خدا، قيام كرده‏ ايم تا راه تاريخ را به سوى نور بگشائيم و اگر چشم دل باشد خواهد ديد كه اين راه با بالهاى ملائكه فرش شده است. امروز بعد از

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
ادامه نوشته

سلام شهید،سلام شهادت


بیست و سه سال از پایان ظاهری جنگ تحمیلی گذشته ولی هنوز دسته دسته شهید می‌آورند و این یعنی آنکه جنگ هنوز ادامه دارد، اگر چه خاکریزهایش برچیده شده است.تا وقتی که در گوشه‌ای از این خاک مادر دل شکسته‌ای یا پدر پیری چشم‌ بر در دارد تا فرزندش از سفر باز آید، نمی‌توان جنگ را پایان یافته تلقی کرد.جنگ ادامه دارد، نبرد هنوز پایان نیافته و دفاع کامل نشده چرا که فرزندان این ملت هنوز از مبارزه به خانه بازنگشته‌اند.اینک این ما و برادران ما که به خانه باز آمده‌اند. سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روی چشم نشستند تا ما دیده بگشاییم به ژرفای جنگ، به نبرد همیشه تاریخ، به جنگ خیر و شر، نیکی و پلیدی، سفیدی و سیاهی که این قصه را پایانی نیست، که این کتاب را اتمامی نیست، که هر روز صفحه‌ای جدید گشوده می‌شود. برای نبرد باز آمدگان، بازماندگان و همه آنها که از پی قافله حق روانند و دل در گرو حقیقت نهاده‌اند.اکنون می‌شود، اکنون می‌توان گرمای وجود شهیدان را حس کرد و به آنها که از پس بیست و شش سال انتظار به خانه باز آمده‌اند سلام و خسته نباشید گفت.

سلام شهید، سلام شهادت.

نجوا با شهیدان

می خواهم از تو بنویسم اما نیرویی دستم را از حرکت باز می دارد و به من می گوید ننویس که
انگشتانت شهامت نوشتن نام او را ندارند.

ادامه نوشته

عشق مفقودین

سال 72 در محور فکه اقامت چندماهه داشتیم. ارتفاعات 112 مأوای

نیروهای یگان ما بود. بچه ها تمام روز مشغول زیرو رو کردن خاک های

منطقه بودند. شب ها که به مقرمان بر می گشتیم، از فرط خستگی و

ناراحتی، با هم حرف نمی زدیم! مدتی بود که پیکر هیچ شهیدی را پیدا

نکرده بودیم و این مسأله همه ی رنج و غصه ی بچه ها بود.

یکی از دوستان برای عقده گشایی، معمولاً نوار مرثیه حضرت زهرا(س) را

توی خط می گذاشت و ناخودآگاه اشک ها سرازیر می شد. من پیش خود

می گفتم:

ادامه نوشته

ای شهید!

ای شهید!

تو رفتی و ماندگان را با كوله باری از مسئولیت ها تنها گذاشتی. شاید روزی كه روز وصل تو به خداوند بود، با خودت این فكر را كردی كه من می روم تا بعد از من باشند كسانی كه را هم را ادامه دهند. باشند كسانی كه خون سرخم را كه برای سربلندی و افتخار ملتم دادم، پایمال نكنند. اما ای شهید! حال كجایی تا ببینی كه خون سرخ تو، همان خونی كه با افتخار برای عزت كشورت دادی، دارد نادیده گرفته می شود.

عده ای از افراد این سرزمین،  با ذلت تمام كه از نظر خودشان اوج عزت است، دست به سمت كسانی دراز كرده اند، كه در دوران جنگ، تمام كشورها را برضد ایران مجهز كرد. همان كشوری كه امروز از دولتی حمایت می كند كه خاخام های یهودیشان یا بهتر است بگویم شیاطین دینشان حكم قتل كودكان و زنان بی گناهی را صادر می كنند كه جز دفاع از سرزمینشان، چیز دیگری نمی خواهند. همان كشوری كه امروز از دولتی حمایت می كند كه صدها نفر از شیعیان را بی هیچ گناهی قتل عام می كند.

ادامه نوشته

سوغات سفر به نیشابور

عکس سرداران شهید نیشابور