...  امان از دل مادر!



بر ضریح تازه ات کی میرسانی دست من ؟

عشقی که هست در شبکه های این ضریح

من را کشانده پیش شما پای این ضریح

نایب الزیاره همه هستم


دیداری عاشقانه بعد از 27 سال

خبرگزاری فارس (باشگاه توانا) ـ عالم ملکی: کوچه‌ای پر از بوی باران، پلاکاردهای رجعت شهید بعد از 27 سال روی دیوار یک محله، حجله‌ای بر سر کوچه برای پرستوی مهاجر، رخساری رنگ پریده، دلی بی‌تاب و نگاه آرام یک مادر به قاب عکسی که سال‌ها دلتنگی‌هایش را با آن درمیان می‌گذاشت. 

این روزها محله خانی‌آباد نو عطرآگین شد بر حضور یک شهید تازه از سفر برگشته، شهیدی که 27 سال پیش رفت تا دوباره برگردد اما شب و روز را از مادر گرفت، روزی برگشت که مادر قد خمیده شده و چشم‌های منتظرش بر کبودی نشسته.

پای حرف‌های «قیزتمام قاسمی» مادر سرباز شهید «داود امامی» می‌نشینیم؛ این مادر شهید با زبان شیرین آذری گوشه‌ای از آن همه روز انتظار را روایت می‌کند.


تصویر اول اسلحه در دست شهید «داود امامی»


مادر شهید «داود امامی»

* آغاز دلتنگی‌ها برای آمدن داود از سفر

داود را در فروردین 1365 بدرقه کردیم و به جبهه اعزام شد؛ یک ماه از داود خبر نداشتیم؛ او حتی یک نامه هم ننوشت؛ من و پدرش خیلی دلتنگ بودم؛ ابوالفضل از جبهه برگشت اما بازهم خبری از داود نشد؛ آن موقع موبایل و تلفن نبود. هر روزی که او می‌رفت چشم به راهش بودم؛ همان روزها پسر خواهرشوهرم هم شهید شد، او را آوردند.

عید فطر بود، به نیت اموات حلوا و «فتیر» درست کردم؛ دیدم روستای‌مان شلوغ شده است. پسربزرگم می‌خواست به چابهار برود تا کار کند. او گفت: «اگر هوا خیلی گرم بود برمی‌گردم وگرنه مشغول کار می‌شوم».

او صبح رفت و غروب برگشت به خانه؛ دیدم از شدت ناراحتی رنگش کبود است.

ـ پسرم، برایت چای بیاورم یا آب؟

یک لیوان آب بیاور.

بابای بچه‌ها هم خواب بود.

ـ مادر، خواهرم هم از تهران به اینجا می‌آیند.

ـ چرا؟

ـ می‌آیند برای عید دیدنی.

پدر شهید از خواب بلند و گفت: «خانم باور کن یک اتفاقی افتاده است».

اقوام و آشنایان می‌دانستند که داود شهید شده است؛ در خانه نماندم به منزل همسایه‌مان رفتم؛ همین طور که از حرف می‌زدیم، گفتم: «راستی چرا برای دخترت عروسی نمی‌گیرید و او را به خانه‌اش بفرستید؟» او گفت: «آخر شهید می‌آورند، الان خوب نیست عروسی بگیرم. از زنجان یک تیپ هم به جبهه رفتند». وقتی این حرف را زد دلشوره گرفتم و نتوانستم در آنجا بنشینم.

بعد از ساعتی، پسرم آمد.

ـ خبر دادند که داود شهید شده است.

ـ پس پیکرش کو؟!

ـ دیده‌اند شهید شده، اما پیکرش در منطقه‌ای بود که به دست‌شان نرسیده.

شهید داود امامی

 * اولین خوابی که از پسر شهیدم دیدم  

روز هفتم شنیدن خبر شهادت داود، در خواب دیدم که او آمد؛ کلاه سرش بود. گفتم: «پس کجا بودی؟» بلند شدم تا او را بغل بگیرم، از خواب پریدم. فریاد زدم و از خواب پریدم؛ بچه‌ها گفتند: «چی شده؟» گفتم «داود آمد و الان هم رفت جلوی در» همه آنها با دیدن این حال و روز من گریه کردند.

3ـ2 بار پسرم را در خواب دیدم؛ می‌دیدم با لباس سربازی‌اش آمده است، می‌گفتم: «کجا بودی؟» می‌گفت: «آمدم سر بزنم و بروم» بعد می‌رفت.

* همدردی اهالی روستا

تمام دوستان و آشنایان به منزل ما آمدند؛ ساک داود را هم آورده بودند اما به من نشان ندادند؛ خیلی مهمان داشتیم؛ من در موقعیتی نبودم که نان درست کنم، زنان روستا نان می‌پختند، ماست درست کردند و می‌آوردند در خانه‌ ما می‌گذاشتند.

بعد از مراسم پشت بلندگوی مسجد اعلام کردم که «هر کس چیزی آورده است، بیاید و پولش را بدهم». مردم اعتراض کردند که «پسر تو به خاطر ما از جانش گذشت، شب و روز بی‌خوابی کشید، آن وقت ما بیاییم پول نان و ماست از شما بگیریم؟!».

تا روز هفتم در زنجان بودیم؛ مراسمی هم در تهران و منزل خواهرش برای داود گرفته شد.

* شایعه‌هایی که دلواپسی‌ام را بیشتر می‌کرد

بعد از این جریان چندین بار به ما خبر می‌دادند که داود در فلان جا مجروح است، اسیر است، یا پیکرش پیدا شده؛ چون پیکر او را ندیده بودم باور می‌کردم؛ بچه‌هایم را می‌فرستادم تا خبر از داود بگیرند. بچه‌هایم هم از این انتظار و اینکه بتوانم خبر از داود بگیرم، نگران بودند.

ابوالفضل پسر بزرگم گفت: «مامان تو را به ابوالفضل(ع) این قدر حرف کسی را باور نکن، بچه‌ها را به این طرف و آن طرف نفرست!».

با این حال هر کسی که از جبهه می‌آمد به دیدنش می‌رفتم و می‌گفتم: «خبری از داود ندارید؟» باز هم ناامید برمی‌گشتم به خانه. روزهایم همین طور گذشت.

 

نفر نشسته، شهید داود امامی

* هر بار شنیدن صدای در خانه، قلبم را به تپش می‌انداخت

سال‌ها از داود خبر نداشتم؛ اگر کسی در خانه را می‌زد، قلبم به تپش می‌افتاد، پیش خودم می‌گفتم: «خدایا چه خبر شده است؟ الان از داود خبری آوردند؟» وقتی کسی می‌آمد و درِگوشی حرف‌ می‌زد، می‌گفتم: «خدایا این چه حرفی دارد می‌زند» هر روز پیش خودم می‌گفتم: «خدایا پسرم اسیر شد؟ او را زنده زنده دفن کردند؟!».

مادرم دیگر، کلی فکر و خیال به سرم می‌زد.

* آمدن اسرا، امیدی دیگر برای من بود

وقتی که خبر آمدن اسرا را از عراق دادند، از صبح تا شب رادیو را کنار گوشم می‌گذاشتم تا خبری از داود بگیرم؛ چند روز بعد پسرم ابوالفضل آمد و رادیو را گرفت و گفت: «بس است دیگر، مادرم، خودت را داری می‌کُشی». چند روز بعد هم خبردار شدم تمام اسرا برگشته‌اند و آن موقع بار دیگر امیدم ناامید شد.

در روستایمان یک نفر اسیر داشتیم که به ایران برگشت؛ تمام مردم روستا به استقبالش رفتند؛ او را روی شانه‌هایشان گذاشته بودند. به سراغش رفتم.

ـ از داود من خبر داری؟

ـ اصلاً خبردار نشدم، مگر می‌گذاشتند بتوانم از او خبری بگیرم.

بعد از آن چند اسیر آمدند از همه آنها می‌پرسیدم که «تو را به خدا بگویید از داود خبری ندارید؟»

اما خبری نشد که نشد.

یکی از دوستان به من گفت: «عکس داود را بده می‌خواهم به عراق بروم، ببینم می‌توانم سراغی از او بگیرم». عکس داود را دادم، منتظر ماندم تا او از عراق بیاید. دست‌های او هم خالی بود و خبری از داود نداشت.

* پدر داود چشم‌انتظار از دنیا رفت

وقت دلتنگی‌هایم جلوی در می‌رفتم، نگاهی به اطراف و جاده‌ها می‌انداختم؛ می‌آمدم گریه می‌کردم؛ پدر بچه‌ها همه‌اش می‌گفت: «خانم، خدا کریم است؛ آخر چرا این طور خودت را اذیت می‌کنی؟» او مرا تسکین می‌داد؛ یک وقت‌هایی هم که خودش دلتنگ می‌شد، می‌گفت: «حداقل یک نامه هم از داود نیامد که ببینم چه شده»؛ او هم خیلی دلتنگی می‌کرد تا اینکه 5 سال پیش در روستای‌مان با چشم‌های منتظر به رحمت خدا رفت.

* دیداری عاشقانه بعد از 27 سال

بالاخره با خودم کنار آمدم و گفتم: «خدایا! داود هر جا هست او را به من برسان تا از این چشم به راهی راحت شوم»؛ قبل از خبر آمدن داود در خواب دیدم آقای خمینی با پسرش در مسجد نشسته‌اند. داخل مسجد شدیم، از جلوی در مسجد آب جاری بود. یک نفر می‌گفت: «از گهواره‌ای که در کنار مسجد است مراقبت‌ کن، آن گهواره برای توست. گهواره را در آغوش گرفتم». 

بعد از آن همسرم را در خواب دیدم که یک کیسه قند گرفته و آورد.

ـ این قندها را خرد کن، مهمان داریم.

ـ تو کجا می‌روی؟

ـ می‌روم باغ را آبیاری کنم.

در منزل دخترم مهمان بودم که پسرم همان روز آمد و خبر داد پیکر داود پیدا شده است؛ مرا به معراج شهدا بردند؛ آنجا پیکر پسرم را شناسایی کردم؛ لباس‌هایی که خواهرش برایش گرفته بود، بر تن داشت؛ جای ترکشی هنوز در سرش مشاهده می‌شد؛ گلوله‌ای به پیشانی‌اش اصابت کرده بود؛ از پیشانی‌اش و جایی که گلوله خورده بود، بوسیدم. پلاک داشت و وسایلش همراهش بود؛ پیراهنش پوسیده نشده بود؛ یک تکه از آن را کندیم تا در قاب عکسش بگذاریم.

معراج شهدا

وقتی در معراج بودیم، خیلی‌ها التماس دعا داشتند و من هم گفتم انشاءالله خداوند یاورتان باشد.

* داود قربانی راه حضرت ابوالفضل(ع) شد

داود خیلی خوب بود؛ هر جا که خوابیده، خدا از او راضی باشد؛ نمازگزار بود، آرام حرف می‌زد، با کسی کاری نداشت، اهل دعوا نبود، مسجد می‌رفت، البته همه بچه‌هایم خوب هستند. من افتخار می‌کنم داود این طور شهید شد و اکنون هم برگشته است؛ او قربانی راه حضرت ابوالفضل(ع) شد.

 

شهید داود امامی در جبهه

من از بچه هایم نرنجیدم، ان‌شاءالله بهشتی شوند و با علی‌اکبر(ع) و علی‌اصغر(ع) همنشین باشند.

* حرف ‌آخر

27 سال پیش در چنین ایامی داود رفته بود و در همین زمان هم برگشت؛ دیگر بعد از 27 سال راحت شدم. از بی‌خبری، نگرانی و دلواپسی.

مردم و مسئولان مراقب این انقلاب باشند، انقلابی که با خون دل خوردن بسیاری از مادران شهدا به ثمر نشست. 

کاظمین, بهشت شکیبایی

جای همه خالی ؛امشب نایب الزیاره تون بودم

بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد...

یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا!



وصله‌های چادر و بوریای خانه‌ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می‌انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی‌ات بودند و بانوان برگزیده ی حق، رفت و روب آستانه‌ی خانه اهل‌بیت(ع) را تمنا می‌کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.

ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش!

یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا!

چگونه زهرا(س) الگوى امام‌زمان(ع) است؟


حضرت فاطمه زهرا(س) با هیچ حاکم ظالمى بیعت نکرد. حضرت مهدى(ع) هم بیعت هیچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد.
امام زمان(ع) می فرمایند: و فِی ابْنَةَ رَسُول الله(ص) لی أُسْوَةُ حَسَنَةً[1]؛ دختر پیامبر خدا(ص) برای من الگوی نیکویی است. امام زمان(ع) در توقیعى به خط مبارک خود، بعد از دعا براى عافیت شیعیان از ضلالت و فتنه ها و درخواست روح یقین و عاقبت به خیرى آنها و تذکر به امورى چند مى فرمایند: و فِی ابْنَةَ رَسُول الله(ص) لی أُسْوَةُ حَسَنَةً؛ دختر پیامبر خدا(ص) برای من الگوی نیکویی است.
در اینکه حضرت مهدى(ع) کدام گفتار یا رفتار حضرت فاطمه(س) را سرمشق خویش ‍قرار داده اند، احتمالات فراوانى بیان شده است که در اینجا به سه مورد آن اشاره مى کنیم:
1- حضرت فاطمه زهرا(س) با هیچ حاکم ظالمى بیعت نکرد. حضرت مهدى(ع) هم بیعت هیچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد.
2- شأن صدور این نامه این است که برخى از شیعیان امامت ایشان را نپذیرفتند. حضرت در جواب عملکرد آنها فرمودند: اگر مى توانستم و مجاز بودم آنچنان مى کردم که حق بر شما آشکار شود. به گونه اى که هیچ شکى بر شما باقى نماند ولى مقتداى من حضرت زهرا(س) است. ایشان با اینکه حق حکومت از حضرت على(ع) سلب شد، هیچ گاه براى باز گرداندن خلافت، از اسباب غیرعادى استفاده نکردند. من نیز از ایشان پیروى مى کنم و براى احقاق حقم در این دوران راه هاى غیر عادى را نمى پیمایم.
3- حضرت مهدی(ع) در پاسخ نامه فرموده اند: اگر علاقه و اشتیاق ما به هدایت و دستگیرى از شما نبود به سبب ظلم هایى که دیده ایم، از شما مردمان روى گردان مى شدیم.
امام زمان(ع) با اشاره به حضرت فاطمه زهرا(س) مى خواهند بفرمایند: همان طورى که دشمنان به حضرت فاطمه زهرا(س) آزار و اذیت روا داشتند و سکوتى که مسلمانان پیشه کردند، هیچ کدام سبب نشد که ایشان از دعا براى مسلمانان دست بکشند، بلکه دیگران را بر خود مقدم مى داشتند من نیز این ظلم ها و انکارها را تحمل مى کنم و از دل سوزى و دعا و راهنمایى و ... براى شما چیزى فرو نمى گذارم.

 

پی نوشت:
1- الغیبة، طوسى، ص 286، ح 245.

مراسم وداع با شهدای تازه تفحص شده / اهواز (2) ۱۳۹۲/۰۱/۲۲

مراسم وداع با شهدای تازه تفحص شده / اهواز (1) ۱۳۹۲/۰۱/۲۲

ادامه نوشته

تسبیحات حضرت زهرا(س)


دانلود کلبپ جدید تفحص

دانلود

هنوز هم حضرت زهرا(س) سیلی می خورد!!!




روز شهادت حضرت زهرا(س)یکی خدمت آیت الله بهجت عرض کرد: آقا تسلیت میگم ، به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی زدند..

آیت الله بهجت فرمودند: الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند عرض کردند: الان چطور به حضرت سیلی می زنند؟ 

 

آیت الله بهجت فرمودند: هر دختر شیعه با بی حجابیش یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله می زند!!

فکه یعنی عشق یعنی تشنگی!


یک نوع "احساس تکلیف" فراموش شده به روایت رهبر انقلاب

گروه سیاسی مشرق _ رهبر معظم انقلاب اسلامی که سال هاست در کنار تمامی مشغله های خود، بازدید و عیادت از خانواده های شهداء را در دستور کار خود قرار داده اند، در روز پاسدار و مصادف با ولادت حضرت سیدالشهداء توصیه مهمی را به تمام مسئولین و همچنین مردم کردند که به مرور آن می پردازیم.

مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران در سال 90 مصادف با روز پاسدار فرمودند:
«يكى از كارهاى خيلى لازم می دانم، اين است كه به خانواده‌هاى شهدايتان رسيدگى كنيد. رسيدگى هم مهمترينش و بهترينش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگيرى؛ همه‌اش كمك نيست، خيلى‌ها هم به كمك احتياج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى و همدلى، همه احتياج دارند؛ از بالا تا پائين همه دوست ميدارند كه مورد ملاطفت قرار بگيرند. بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند، همه اينها را ميشناسند؛ خيلى‌ها هم هستند كه نه، پيش اهل آسمانها البته مشهورند؛ آنها را ملائكه‌ى خدا خوب ميشناسند؛ اما در بين ماها، شايد خيلى معروف نيستند؛ به اينها بپردازيد، سراغ اينها برويد و اميدواريم ان‌شاءالله دوستان يك عملكرد منسجم و مدونى در اين زمينه پيش‌بينى كنند.»























































معراج شهدای اهواز۹۲/۱/۱۵

مشایعت فرزندان ام الشهداء صدیقه کبری سلام الله علیها

مصاحبه خبری/ سردارباقرزاده:
هم زمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) ۲۵ فروردین ۱۳۹۲ پیکر مطهر ۱۷۶ شهید تازه تفحص شده داخل خاک ایران و عراق در ۲۹ استان کشور (همه استان ها بجز گلستان و کرمانشاه) تشییع و خاکسپاری خواهند شد.

از ۱۷۶ شهید تازه تفحص شده ۱۳۰ شهید گمنام و ۴۶ شهید با هویت بوده و شهدای با هویت از استان های: اذربایجان شرقی،اصفهان،تهران،خوزستان و مرکزی می باشند.
۱۷۶شهید تازه تفحص شده ای که در طول یک ماه و نیم گذشته کشف شده اند، مربوط به عملیات های: محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر هشت، خیبر، بدر، کربلای ۹ و تک دشمن سال ۶۷ در انتهای جنگ می باشند.

تا کنون در ۷۸۰ نقطه از میهن اسلامی پیکر مطهر شهدای تفحص خاکسپاری شده اند. ۷۴۸ نقطه در نوبت هستند که ۱۴۳ نقطه ی در نوبت، دانشگاه هاست.

سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی گرامی باد

امام خامنه ای؛ امیدواریم به فضل پروردگار، حماسه‌ی اقتصادی و حماسه‌ی سیاسی در این سال به دست مردم عزیزمان و مسئولان دلسوز كشور تحقق پیدا كند .