به یاد امام زمان(عج)

اواخر سال 69 مى خواستیم در منطقه اى شروع به کار تفحص کنیم که مشکلاتى

داشت و مى گفتیم شاید مجوز کار به ما ندهند. بحثى در آن زمان پیش آمده و سپاه

گفته بود شما راهى که دارید این است که یک شهید بیاورید تا مشخص شود در آن

منطقه شهید هست.


شش روز آن محدوده را گشتیم، اما چون به شهیدى برنخوردیم و منطقه را هم توجیه

نبودیم، دلشکسته خواستیم برگردیم.

ادامه نوشته

عیدفطر

عید فطر یكى از دو عید بزرگ در سنت اسلامى است كه درباره آن احادیث

و روایات بیشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار كه ماه رمضان را به

روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشامیدن و بسیارى از كارهاى مباح

دیگر امتناع ورزیده اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه

شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مى‏طلبند، اجر و پاداشى كه خود خداوند

به آنان وعده داده است.


ادامه نوشته

احساس ناشناخته

پس از نماز صبح و خواندن زیارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در

تپه های فکه حرکت کردیم. از روز قبل، یک شیار را نشانه کرده بودیم 

و قرار بودآن روز درون آن شیار به تفحص بپردازیم.

به محل کار که رسیدیم، بچه ها «بسم الله» گویان شروع کردند به کندن

زمین. چند ساعت شیار را بالا و پایین کردیم، ولی هیچ خبری نبود. 

نشانه های رنج و غصه در چهره بچه ها پدیدار شد. ناامید شده بودیم، 

می خواستیم به مقر برگردیم، اما احساس ناشناخته ای روح ما را به خود

آورده بود. انگار یکی می گفت: «نروید... شهدا را تنها نگذارید...».


ادامه نوشته

...ومعبرشهادت تنگ شد

۲۹مرداد۱۳۶۷ از راه رسید.نردبان آسمان برداشته شد،درباغ شهادت را بستند،راه معراج ازعرض معبر 

میدان مین باریکتر می شودو پرده عرش را کشیدند تانااهلان ونامحرمان به آن راه پیدانکنند.شاگرد

ممتازهای مکتب خمینی درهشت سال، عندربهم یرزقون شدندوفرصت رابرای آسمانی شدن غنیمت 

شمردند.

۲۷تیرماه۶۷،زمان برای جاماندگان ایستاد اما درشانس مجدد شهادت باز،برخی خودرا به قافله رساندند 

اما فقط 33روز فرصت مانده بود.

شهیدان درعرش،سرخوش وسرحال بودند وجامانده ها درزمین می سوختند.کربلای جبهه ها ازیارانش 

خالی شد،همه برگشتندسرخانه وزندگی .....

دراین سالها آنها که آهی از جنس نیاز داشتند چون سبکبالان ،به عرش پر کشیدند ودرپی دوستان 

شهیدشان رفتند وجانبازان یکی یکی راهی حوض کوثر شدند.

حالا کم کم دانشگاه به شلمچه وطلاییه تبدیل می شد ودرباغ شهادت ازسمت جهادعلمی گشوده

شدوهنوز بازاست.

نامه به بابا

بابای شهیدم سلام دخترت با تو سخن می گوید. دختری که از لحظه ای که چشم به این جهان گشود، روی تو را ندیده و از نعمت صحبت تو مهربان پدر، محروم بوده است.


ادامه نوشته

کاروان  فرزندان روح الله در آغوش روح الله(خرمشهر)

ادامه نوشته

مسافرکربلا

تازه از مرخصی برگشته بودم ،سریع با بقیه بچه ها رفتم پای کار ،هوا

بشدت گرم بود،چشمها فقط درصحرای تفتیده فکه ،سراب می دید

وبس،بیش از 4ماه بود که هرچه تلاش می کردیم شهدا خودشان را نشان

نمیدادندتا نزدیک ظهر کار کردیم وبه مقر برگشتیم .بعداز نماز ونهار بچه

هامشغول استراحت شدند،اما من بی تاب وبی قرار بودم حدود ساعت سه

ازسنگر بیرون آمدم وبه همراه یکی از دانشجویان دانشگاه امام حسین

(ع)که توی محوطه بود با امبولانس راهی محل کار شدیم ،فاصله مقر تا

محل کار 20 کیلومتر بود.بیل میکانیکی را روشن ونیم ساعتی مشغول

کندن زمین شدم ،بیل هم بدلیل شدت گرما هر نیم ساعت درجا می

زد،گرمی هوا از یک طرف،داغ کردن دستگاه هم از یک سو وپیدا نشدن

شهید حسابی کلافه ام کرده بود بی هدف گاهی با بیل دستی وگاهی

بابیل میکانیکی زمین را به صورت پراکنده کاووش می کردیم چندین بار

دستگاه را خاموش کردم تا به مقر برگردیم ولی دوباره مشغول کار می

شدیم .دلم راضی نمی شد دست خالی برگردیم

ادامه نوشته

مفقودین

                          بسم الله الرحمن الرحیم

سلام برمفقودین وبدنهای مطهرشان که همدمی جز نسیم صحرا 


وپناهی
جزمادرشان فاطمه زهرا(س)ندارند.امام خمینی(ره)

تندیس استقامت

26 مرداد 1369، برگی دیگر از تقویم انقلاب ورق خورد و یوم اللّه دیگری متولّد شد. ثانیه های انتظار به کندی می گذشت. شهر به استقبال پرنده های مهاجر آمده بود که در سال های سخت هجران از وطن، بال و پر خود را در زیر شکنجه های کفر شکسته بودند. البته هرچند جسم آنان دربند بود، ولی هیچ گاه روح و اندیشه بلندشان تسخیر نشد و قلبشان به یاد دین و ایمان و آسمان وطن می تپید. 26 مرداد روز بازگشایی قفس ما بود، روز شادمانی شهر و مردم، روز شادباش و تبریک، روز وصل و دیدار. آغوش وطن گشوده شده بود و فوج فوج مردانگی در آن جای می گرفت به راستی کدامین ساعت می تواند شکوه آن لحظات را در خود بگنجاند و کدامین تقویم می تواند شوق آن لحظه دیدار را در خود ثبت کند.

آزادگان آمدند همان طور که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، نستوه و استوار، امیدوار و دلاور. آمدند با همان صلابت همیشگی، همان طور که دیروز رفته بودند. امروز که آمدند، بوی اسپند و دود، بوی عطر خاطرات، و بوی مهربانی و انتظار فضای دل ها را سرشار از شور و شعف کرد.

ادامه نوشته

سلام بردلهای منتظر

شعور حیوانات

در پس این عالم چیزهایی است، عالَم، عالم هوشیاری است. بعضی‌ها تصور می‌کنند که جمادات ، نباتات و یا حیوانات فاقد شعور لازم هستند، درحالی 

که اینها شعور دارند و نسبت به عالم بیرونی شناخت دارند و خدای خود را می‌شناسند.

در مقابل منطقه عملیاتی فتح‌المبین منطقه ای بود که تا قبل از عملیات محرم آن را آزاد نکرده‌ بودیم. بعداز آنکه دشمن از "جبل‌ حمرین" به عقب رانده شد

منطقه وسیعی از غرب دشت عباس در منطقه عمومی فکه آزاد شد. شهدای زیادی از عملیات فتح المبین باقی مانده بود که انتقال اینها در دستور کار قرار

گرفت.

راه‌کارهای زیادی ارائه شد ، کار سخت بود چون دشمن پس از کندن خاکریزها، روی شهدا خاک ریخته بود و شهدا محل‌شان مشخص نبود ، ناگفته نماند

بعضی از اجساد دشمن هم در منطقه پراکنده بود و چون عراقی‌ها هیچ اهتمامی به انتقال اجسادشان نداشتند، این اجساد همچنان در منطقه باقی‌مانده بود.

درعرلق فقط صدام دارای جایگاه بود درصورتی که صدام مدعی بود « الشهداء منّا اکرم جمیعا » به هرحال یک ادعایی بود که صورت واقعی نداشت.

یکی از دوستان پیشنهاد داد: تعدادی سگ پلیس بیاوریم و جستجو کنیم؛ ولی در آن زمان باتوجه به اینکه از انقلاب چیزی نگذشته بود و مثل زمان حالا هم نبود

که عده ای سگ‌بازی را رواج داده‌اند ، لذا دسترسی به سگ در آن زمان مشکل بود، سرانجام در پایگاه هوایی دزفول تعدادی سگ پیدا کردیم که باتوجه به

گذشت زمان و بی‌مهری نسبت به سگ‌ها از کارآیی این سگ‌ها کاسته شده بود و به اصطلاح روفرم نبودند. در اوایل کار باتوجه به صدای شلیک خمپاره‌ها

سگها به وحشت می‌افتادند که با گذر زمان این مسئله حل شد. لذا باتوجه به تمامی مشکلات موجود، مربی سگها آنها را آماده کرد و اینها جستجوی شهدا را

آغازکردند. جای تعجب همین جاست که وقتی این سگ‌ها به هرجایی که شهیدی بود، می‌رسیدند پارس کرده و قسمتی از خاک را کنار می‌زدند، اما بلااستثناء

به هرجنازه عراقی که می‌رسیدند علاوه بر پارس کردن و کندن خاک یک کار تکمیلی نیز می‌کردند و آن ادرار برروی جنازه بعثی‌ها بود. مثل سگ

داستان اصحاب کهف که می‌دانست موحدین چه کسانی هستند، این ماجرا این مسئله را ثابت کرد که در ورای حقایقی که به ظاهر می‌بینیم، نکات ناگفته

فراوانی موجوداست وآن اینکه همه عالم شعور دارند و موحد هستند و این انسان است که در بعضی مواقع راه را گم می‌کند. اما به هر حال بدلیل اینکه 


کار کردن
با سگ‌ها را همه کس طالب نبود و کار نیز با آنها مشکلات خاص خودش را داشت و معضلات دیگری که بوجود آمد، متوقف گردید.             

«راوی سردارباقرزاده»

ای شهید

ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!

      دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون

کش...

"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"

شهیدان مفقود الاثر

تقدیم به شهیدان مفقود الاثر
سرسبزترین بهار جاوید
تو اى سبزترین بهار جاوید! اى نشان بى نشان‏ها! اى آیینه نور! اى راز سر به مهر! اى بیکران!
تو آن روز خروشیدى و امروز... باور نمى‏کنم که با آن همه خروش در خاک خفته‏ اى! اى که حضور دریایى تو در آسمان‏ها جارى‏تر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان مى‏ افکند.
ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته‏ اى. چه زیباست قاب عکس خالى‏ات بر دیوار قلب‏مان. هنوز در صفحه صفحه تاریخ، تفسیر حدیث جاودانگى‏ ات را مى‏نویسند و چه زیباست شعر دلتنگى‏ هامان.
هنوز کوچه‏ ها در انتظار ترنم گام‏هاى سبز تواند. آسمان تاریک شهر در التماس تابش چشم‏هاى توست. اى نور! چگونه در عمق دلواپسى‏ هامان تابش‏ت را به خاک بخشیدى. اى تفسیر سرمستى و اى نغمه شوریدگى! نزدیک است پرنده قلبم در کنج تنهایى جان سپارد.
گوش کن! ثانیه‏ ها به امید بازگشت تو در تپش‏ند. دل من تفسیر کتابنامه انتظارت را تا انتهاى جاده‏ هاى بى کسى از بر کرده است، تا شاید آغاز کنى روزى را مثل آغاز بهار.
باز هم مى‏گویم که دلم منتظر توست.
زهرا محققى، مدرسه علمیه الزهرا (علیهاالسلام)

تفسیر اشک و لبخند

تفسیر اشک و لبخند

عصر یک روز گرم بود و بیابان های خشک و گسترده جنوب؛ و احساس ناشناخته درونی. بیشتر طول روز را گشته بودیم و گمان نمی کردیم که دیگر شهیدی در آن جا باشد. یکی ازبچه ها بدجوری خسته و کلافه شده بود؛ در حالی که رو به سوی کانال ایستاده بود، فریاد زد:

ادامه نوشته

عاشقان کربلا

عاشقان کربلا

«تفحص پیکر مطهر شهدا-فاوعراق -1391»

كاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر...

كاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر...

بیست کیلو بشم!
ده کیلو بشم!
نه! ... ...

سنگینه براش...
پنج کیلو شم ...

تا دوباره برم رو " پاهای مــامــانم " بخوابم ...!


دلنوشته اي براي غربت شهدا

هنوز نسيم نفس شهدا در كوچه هاي شهر پراكنده است و هنوز به قول پروين اعتصامي
    «اين دشت خوابگاه شهيدان است
    فرصت شمار وقت تماشا را»
    در عصر يك جمعه كه باران انتظار از در و ديوار مي بارد ياد خنده هاي عارفانه و عاشقانه شهيد صادق انبارلويي و شهيد محمود ميرسجادي خاطرم را معطر مي كند. انبارلويي شهيدي كه در كسوت جانبازي به مقام شهادت رسيد. شهيد و شهيداني كه ديدارشان عظمت دماوند و خروش خليج فارس را تداعي مي كرد.
    عشق آنها را برد: اما «ما مانده ايم و نفس دغل باز و دين فروش - قومي هوا پرست و گروهي زمين فروش»
    به شهدا عرض مي كنم كه:
    «ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود

    شرمنده ام كه بي تو نفس مي كشم هنوز»

ادامه نوشته

اولین های تجاوز

*اواین تجاوز هوایی به گمرک بهرام آبادمهران،سیزدهم فروردین 1358انجام  شد

*اولین تجاوز زمینی به قصرشیرین ،چهاردهم فروردین1358صورت گرفت.

*اولین تجاوز دریایی دهم خرداد 1358به خسروآباد صورت گرفت.

*اولین تجاوز همه جانبه هفدهم شهریور1359 به دهلران صورت گرفت.

*اولین محاصره همه جانبه (زمینی،هوایی ودریایی)بیستم شهریور 1359 به پاسگاه تلخاب صورت گرفت.


اولین حمله هوایی عراق

اولین حمله هوایی عراق

اولین حملات هوایی ارتش بعث عراق قبل از جنگ ،هشتم اسفندماه ۱۳۵۷ به مناطق کردنشین  ایران 

ودهکده های ایران صورت گرفت.این حملات به وسیله بالگردها وهواپیماهای عراقی درمناطق         

سیرین دربانه  و آبادی شورطه بود.

دلنوشته های شهدا با امام زمان(عج)

شهید «سید مهدی بلادی» : ای مهدی صاحب‌‌الزمان (عج) اینکه نام سربازی و نوکری     

تو را بر ما نهاده‌اند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمی‌توانم آنچنان که تو می‌خواهی باشم 

روحم عذاب می‌کشد.