بچه ها که می خواستند دست از کار بکشند، مجدداً خودشان شروع 

کردندبه کار. تا دم اذان ظهر تمام شیار را زیرو رو کردند. درست وقت  ظهر

اذان ظهر بودکه به نقطه ای که خاک نرمی داشت، برخوردیم و این  نشانه ی خوبی بود.

لایه ای از خاک را کنار زدیم. یک لباس گرم کن آبی نمایان شد. به آنچه

که می خواستیم، رسیدیم. اطراف لباس را از خاک خالی کردیم تا بدن

ترکیب بدن شهید به هم نخورد، پیکر جلویمان قرار داشت، متوجه 

شدیم شهید به حالت «سجده» بر زمین افتاده است.

پیکر مطهر را بلند کرده و به کناری نهادیم و برای پیدا کردن پلاک، 

خاک های محل کشف او را «سرند» کردیم، ولی متأسفانه از پلاک

خبری نبود.

بچه ها از یک سو خوشحال بودند که سرانجام شهیدی را پیدا کرده اند 

و ازطرف دیگر ناراحت بودند که شهید عزیز شناسایی نشد و همچنان

گمنام باقی ماند. کسی چه می داند؟ شاید آن عزیز، هنوز هم 

«گمنام» باقی مانده باشد.